0مطالعه استرس را کم می کند.
0مطالعه بیخوابی را درمان می کند.
0مطالعه از ما انسانی لطیف و مهربان می سازد.
0مطالعه کارکرد مغز را تقویت می کند.
0مطالعه افسردگی را از بین می برد.
0مطالعه انسان را جذاب تر می سازد.
0مطالعه به هدفمندی و غلبه بر مشکلات کمک می کند.
0مطالعه انسان را اجتماعی می کند.
0مطالعه توانائی های حافظه و تفکر را تقویت می کند.
0مطالعه دایره لغات را بالا می برد.
0مطالعه دایره لغات را بالا می برد.
0مطالعه مهارت های نوشتن را تقویت می کند.
0کتاب خوان ها از سلامت جسمی بیشتری برخوردارند.
0مطالعه به شما کمک می کند روشن فکر و دوستانه تر باشید.
0مطالعه بر توانائی های شنیداری تاثیرات مثبت دارد.
0مطالعه خلاقیت را تقویت می کند.
0مطالعه از بیماری آلزایمر زودرس جلوگیری می کند.
0خواندن کتاب با صدای بلند روابط شما با کودکتان را تقویت می کند.
0مطالعه کمک می کند که با مشکلات مالی مقابله کنید.
0مطالعه به یادگیری بیشتر کودکان در مدرسه کمک می کند.
0مطالعه بر روی مجرمان تاثیرات مثبت می گذارد.
0مطالعه از شما یک سخنور خوب می سازد.
0مطالعه به ما در ساختن دنیایی بهتر کمک می کند.
کتاب پسرک، موش کور، روباه و اسب نوشته چارلی مکسی، قصه یک پسر بچه در کنار حیوانات را روایت میکند و سعی دارد نکات آموزندهای را به کودکان آموزش دهد. این اثر که در سال 2019 به عنوان کتاب سال واتر استونز انتخاب شد و به عنوان پرفروشترین کتاب در نیویورکتایمز، والاستریت ژورنال و یو اس ای تو دی نیز شناخته شد.
چارلی مکسی (Charlie Mackesy) در اثر خود در کنار تصویرسازیهای زیبا و خلاقانه، داستان دوستی یک پسر با سه حیوان اسب، روباه و موش کور را به تصویر میکشد. این کتاب داستانی زیبا و هوشمندانه دارد که به کودکان دوستی، شجاعت و عشق ورزیدن را میآموزد.
این اثر برای کودکان دبستانی بسیار مناسب و آموزنده است.
کتاب «خدایا اجازه» در قالب پرسش و پاسخ هایی بین کودکان و خدا شکل می گیرد تا خداوند را به کودکان معرفی کند.
پاسخ ها همگی متکی بر آیات قرآن و احادیث اهل بیت (ع) تدوین یافته است. در این کتاب به 241 پرسش در قالب شش فصل پاسخ داده شده است.
ابتدا پرسش های درباره صفات خدا، دلایل وجود او و پاسخ به برخی ابهامات درباره اوست. سپس درباره ارزش دعا و آداب آن و برخی دعاهای کودکانه پرسش هایی آورده شده است. در ادامه مبحث آفرینش، بهشت و جهنم، اخلاق و سایر موضوعات مطرح شده است.
کتاب جاناتان مرغ دریایی اثر ریچارد باخ، حکایتی در قالب رمان کوتاه است. این کتاب داستانی از زندگی همهی انسانها است؛ همهی انسانهایی که به زندگی در اجتماع خودساخته خو کردهاند و هیچ برون رفتی از قوانین و چهارچوبهای خودساخته متصور نیستند.
ریچارد باخ کتاب جاناتان مرغ دریایی (Janathan Livingston Seagull) را در سال 1970 نوشت، داستان مرغ دریاییای که نمیخواهد مثل بقیه مرغان دریایی زندگی کند، میخواهد تندتر و بالاتر پرواز کند. اما همنوعانش تغییر را دوست ندارند و او را از جمع خود میرانند. اما به راستی، جاناتان تنها مانده است یا مرغانی که او را راندند؟ سرگذشت این مرغ دریایی بلند پرواز، نزدیک چهل سال است که میلیونها نفر را محسور خود کرده است.
جاناتان مرغ دریایی، کتابی سرشار از امید است. داستان پرواز و رهایی. داستان چگونه پریدن و چگونه دل کندن، داستان رها کردن و شکستن تمام عادات. یک داستان نمادین که میشود از آن اوج گرفتن را آموخت. اینکه هرگز نباید مایوس شد و دست از تلاش کشید.
نویسندهی این کتاب، ریچارد باخ (Richard Bach)، خلبانی که تا کنون سه کتاب دربارهی پرواز نوشته است و جاناتان مرغ دریایی یکی از زیباترین این سه کتاب است!
در این اثر بسیار ساده اما ارزشمند، یک مرغ دریایی به نام جاناتان بر خلاف مرغان دریایی دیگر که پرواز و زندگی را فقط در به دست آوردن غذا در کنار ساحل (قانع بودن به حداقل آنچه میتوان داشت) خلاصه کردهاند، دوست دارد شوق پرواز را تجربه کند، دوست دارد لذت پرواز را تجربه کند و سرعت را. پرواز همان قابلیتی است که در ذات بالهای جاناتان است...
مجموعه هفت داستان طنز که شخصیت آن هزارپایی است به نام کوتیکوتی که ماجراهایی برایش رخ میدهد همانند آنچه که در زندگی روزمره هر کودکی رخ میدهد. برای نمونه خودش را به بیماری میزند تا مدرسه نرود ولی دستش رو میشود یا زمانی که تب میکند و پدر ناچار میشود سر کار نرود تا با کمک هم پاهای او را پاشویه کنند... .
این اثر کتاب دوم از مجموعه قصههای کوتیکوتی است و کتاب سوم هم به نام «دنیا را بلرزان کوتی کوتی» است که دارای نه داستان است. داستانها تمثیلی است و هم موجب خنده و سرگرمی کودکان میشوند و هم حاوی نکتههای تربیتی است.
عامل اول: وجود روش و تئوری محکم ولایت فقیه برای ظهور این انقلاب است که این نظریه ولایت فقیه برگرفته از اندیشه بزرگ اسلامی است که فقها بر اساس این اندیشه اسلامی و شواهد عقلی استدلال میکنند که این شواهد عقلانی ضرورت اعمال احکام الهی در جامعه اسلامی است.
عامل دوم: وجود یک فقیه الهی ، که خدا را شناخت و قادر به اداره و رهبری مملکت بود و این شخص حضرت امام خمینی ( ره) بود.رهبری که عالمترین فقها توصیف شد و توانایی رهبری و مدیریت کشور اسلامی را داشت . وی دارای شخصیتی زاهد بود که احکام الهی را در جامعه اجرا میکرد و این احکام را را قبل از اینکه برای دیگران شرح دهد ، برخود اعمال میکرد.
عامل سوم: وجود اهداف انقلاب که همان اهداف بعثت انبیاء و پیامبران صلی الله علیه و آله یعنی ایجاد جامعهای خوب و نیکو، اجرای احکام الهی ، سوق دادن مردم به سمت عبادت خدا و پیامبران و همچنین آماده سازی زمینه برای ظهور بزرگترین ولی خدا ، صاحب عصر و زمان سلام الله علیها است.
عامل چهارم: وجود نخبگان آگاه و دانشمندان صالح ، اندیشمندان و دانشگاهیان که در ارتباط با رهبر و ملت ایران بودند و انقلاب اسلامی ثمره تلاش نخبگان وصالحانی مانند حضرت امام خامنهای و شهید آیتالله مطهری، شهید بهشتی، شهید رجائی، آیتالله جواد آملی،آیت الله مصباح یزدی، آیت الله احمد جنتی، آیتالله قدوسی و دهها تن از علما و پیشگامان اسلامی است.
عامل پنجم: وجود جامعهای با توانایی فدا کردن همه چیز در راه اسلام و توانایی تغییر رژیم فاسد و جنایتکار پهلوی که در راستای منافع آمریکا، رژیم اسرائیل و کشورهای غربی حکومت میکرد .
عامل ششم: عامل مهم و اساسی در این انقلاب ملت و امت بودند که این انقلاب با توطئه یا کمک کشورهای غربی یا شرقی صورت نگرفت، بنابراین تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران فداکاریهای زیادی صورت گرفت تا ظالمان و فاسدان در مقابل این انقلاب عظیم و باشکوه اسلامی ایران شکست خوردند.
عامل هفتم: عامل دیگر در پیروزی انقلاب اسلامی ایران امور معنوی از جمله لطف الهی، دعای اولیای خدا، صالحان، صادقان، مومنان و امام زمان سلام الله علیها است.امور معنوی در تغییر جامعه بسیار مهم و ضروری است همانطور که خداوند متعال در کتاب خود میفرماید: خداوند وضعیت ملتی را تغییر نمیدهد تا آنکه آنان حال خود را تغییر دهند. بر این اساس ملت ایران خود خواستار تغییر جامعهشان و همچنین خواستار کشوری اسلامی شدند و خداوند متعال حال این ملت را به بهترین وضعیت ممکن تغییر داد.
عامل هشتم: انقلاب اسلامی ایران با گذشت سالها و با وجود توطئه دشمنان از داخل و خارج کشور ایران، در سایه الطاف الهی همچنان باقی مانده است؛چراکه این کشور ارزش و اصول اسلامی را حفظ کرد و به ارزشها و اصول کشورهای غربی و آمریکا توجهی نکرد ،بنابراین این انقلاب در منطقه گسترش یافت و کانون توجه بسیاری از کشورهای جهان قرار گرفت، همچنین بسیاری از ملت جهان این انقلاب را ستودند. این انقلاب با وجود تمام توطئههای دشمنان در تمام سطوح علمی، تحقیقاتی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، کشاورزی، نظامی و مدنی پیشرفت کرد.
آیتالله سیدمحمد ضیاءآبادی، مفسر قرآن کریم و از علمای تهران و اساتید اخلاق، دعوت حق را لبیک گفت.
آیت الله ضیاءآبادی از شاگردان امام خمینی (ره) و علامه طباطبایی است و از سال ۱۳۴۰ استاد حوزه علمیه تهران بود و جلسات تفسیر و در اخلاق او در مسجد علی بن الحسین (ع) دربند برگزار میشد.
زندگی نامه:
آیتالله سیدمحمد ضیاءآبادی در سال ۱۳۴۷هجری قمری برابر با ۱۳۰۷ هجری شمسی در قریه ضیاءآباد واقع در ۴۵ کیلومتری شهرستان قزوین و در خانوادهای روحانی دیده به جهان گشود.
سید محمد سال ۱۳۲۰ برای تحصیل به قزوین رفت و در مدرسه التفاتیه که از مدارس کهن قزوین به شمار میرود مشغول فراگیری علوم اسلامی شد و مقدمات را شامل صرف، نحو، معانی، بیان و بدیع و منطق نزد استاد آقا شیخ یحیی مفیدی فرا گرفت.
او بعد از مدتی اقامت در حوزه علمیه قزوین، در سال ۱۳۲۸ شمسی راهی حوزه علمیه قم شد و به مدت ۱۲ سال از محضر اساتید قم از جمله حضرات آیات بروجردی، امام خمینی (ره)، طباطبایی، سدهی اصفهانی، علامه طباطبایی و... استفاده کرد و در ادامه به تدریس در حوزه علمیه قم پرداخت و کتب معالم، قوانین و لمعه را برای طلاب و فضلاء حوزه علمیه قم تدریس میکرد. اما سال ۱۳۴۰ شمسی و پس از رحلت آیتالله بروجردی(ره) به تهران مهاجرت کرد و مشغول خدمات علمی، فرهنگی و تبلیغی شد.
آیتالله ضیاءآبادی درباره هجرتش به تهران میگوید: در دوران اقامتم در قم در درس خارج حضرت امام و آیتالله بروجردی شرکت کردم و تمام این درسها و نیز کفایه و اسفار ملاصدار را با حضرت آیتالله شیخ محمد محمدی گیلانی و مرحوم شیخ حسن لاهوتی بحث میکردم. بعد از فوت آیتالله بروجردی احساس کردم اقامت من در قم ضروری نیست، لذا به تهران مهاجرت کردم. آشناییام با برخی دوستان که اغلب اهل وعظ وخطابه و به اصطلاح منبری بودند، مرا به منبری شدن علاقهمند کرد و تشخیص دادم که زمینه کار در تهران مساعدتر است، لذا به تهران آمدم و ضمن تدریس در مدرسه آقای مجتهدی تهرانی، به کار وعظ و تبلیغ پرداختیم. بعد از مدتی چون علاقهمند به مطالعه بودم، تشخیص دادم که منابر خود را هدفمند کنم تا وقت بیشتری برای مطالعه داشته باشم که الحمدلله توفیقاتی نیز در این باره داشتهام.»
نتایج تحقیقات علمی که به تازگی انجام گرفته نشان میدهد افرادی که مطالعه میکنند از آنهایی که تلویزیون تماشا میکنند، مهربانتر هستند.
محققان دانشگاه کینگستون انگلستان مطالعهای انجام دادند تا تاثیر مطالعه را در رفتارهای اجتماعی افراد در مقابل تماشای تلویزیون مورد بررسی قرار دهند.
در این مطالعه 123 فرد بزرگسال با گروههای سنی مختلف با شرکت در یک نظرسنجی آنلاین به پرسشهایی در رابطه با کتابها، برنامههای تلویزیونی و بازیهای مورد علاقهشان پاسخ دادند. در این مطالعه همچنین مهارتهای میانفردی شرکتکنندگان در مورد میزان درکشان از احساسات اطرافیان مورد بررسی قرار گرفت.
به طور خلاصه نتایج این تحقیق نشان داد که افرادی که مطالعه میکنند آگاهی و احساس همدلی بیشتری نسبت به افرادی دارند که تلویزیون تماشا میکنند؛ طرفداران تلویزیون همچنین نسبت به گروه اول رفتار دوستانه کمتری از خود نشان دادند و میزان درک و فهمشان از اطرافیان به مراتب پایینتر بود.
به عقیده تورنر، یکی از اعضای این تیم تحقیقاتی روشهای مختلفی که افراد را درگیر داستان میکند بر هوش عاطفی و رفتارهای همدلانه و دوستانه آنها نسبت به دیگران تاثیرگذار است.
او در ادامه افزود که مطالعه تجربهای فردی است که موجب عمیقتر فکر کردن افراد میشود. زمانی که کتاب میخوانیم با کلمههای مکتوب بر روی کاغذ مواجه میشویم و هرچه پیش میرویم این فرصت به ما دست میدهد تا از خلال تلاشی که برای فهم شخصیتهای داستان میکنیم، مهارتهای عاطفی و احساسی خود را ارتقا بخشیم . از سوی دیگر فقدان اطلاعاتی که یک خواننده ممکن است درباره شخصیتهای داستانی کتابی که میخواند داشته باشد تخیل او را بیش از پیش به کار میاندازد و هرچه اطلاعات قطعی کمتری از شخصیتهای موجود در کتابها نسبت به همتایان آنها در فیلمها به صورت حاضر و آماده دستگیر افراد شود، در برابر آنها روشنفکرتر شده و خالی از هرگونه تعصب میشوند و همین باعث میشود که درک انسانها از دیگران هراندازه هم که با آنها تفاوت داشته باشند، بیشتر شود.
بنابراین منطقی مینماید که افرادی که کتاب میخوانند در مقایسه با افرادی که تلویزیون میبینند، مهربان باشند و رفتار دوستانه بیشتری از خود نسبت به دیگران نشان دهند.
غرور
در شب هفدهم ماه مبارک رمضان که پیغمبر صلى الله علیه و آله به معراج تشریف برد و همه جا را دید و در همان شب مراجعت فرمود. صبح آن شب ، شیطان خدمت آن سرور مشرف شد و عرض کرد: یا رسول الله ! شب گذشته که به معراج تشریف بردید، در آسمان چهارم طرف چپ ((بیت المعمور)) منبرى بود، شکسته و سوخته و به رو افتاده آیا شناختى آن منبر را و متوجه شدید که از کیست ؟
آن حضرت فرمودند: خیر؛ آن منبر از کیست ؟
شیطان عرض کرد: آن منبر از من است و صاحب آن بودم ! بالاى آن مى نشستم و ملائکه پاى منبر من حاضر مى شدند، از براى آنها راه بندگى حضرت منان را مى گفتم . ملائکه از عبادت و بندگى من تعجب مى کردند! هر وقت که تسبیح از دستم مى افتاد، چندین هزار ملک بر مى خاستند، تسبیح را مى بوسیدند و به دست من مى دادند. اعتقاد من این بود که خداوند از من بهتر چیزى را خلق نفرموده ؛ ولى یک بار دیدم امر به عکس شد و رانده درگاه او شدم . و الان کسى از من بدتر و ملعون تر در درگاه احدیت نیست . اى محمد صلى الله علیه و آله وسلم ! مبادا مغرور شوى و تکبر نمایى ، چون هیچ کس از کارهاى الهى آگاه نیست .
در ملاقات خود با حضرت یحیى عرض کرد: من جزو ملائکه بودم و چهار هزار سال سرم را از یک سجده بر نداشتم ؛ ولى عاقبتم این شد که از صفوف ملائکه بیرون شدم و مطرود و مردود و ملعون درگاه حق تعالى گردیدم.