#آموزش_عمومی
چند نکته دربارۀ نوشتن:
1. کم بنویس ولی همیشه بنویس
نوشتن، ورزش ذهن و روح است. یک روز که ننویسی (ولو چند سطر)، همانمقدار ذهن و روحت را تنبل کردهای. قاعدۀ «کار نیکو کردن از پر کردن است» را هم که شنیدهاید. البته برای نشر نوشتهها و ارائۀ عمومی آنها، باید دست به انتخاب و حذف و اصلاح زد. یکی از درخشانترین تعریفها برای ادبیات، این جملۀ سارتر است که «ادبیات، یعنی حذف». در ویرایش هم هیچچیز به اندازۀ حذف، نوشته را زنده نمیکند؛ از حذف کلمه تا حذف جمله و پاراگراف و گاهی حتی بخشی از مقاله.
2. سخن کز دل برآید...
فُوت کوزهگری در نوشتن، حضور قلب است. نویسنده باید با موضوعی که دربارۀ آن مینویسد، ارتباط ذهنی، روحی و قلبی داشته باشد. مدتی با آن زندگی کند و از صبح تا شب دربارۀ آن با دیگران حرف بزند. بدون این ارتباط همهجانبه، چیز مایهداری تولید نمیشود. به همین دلیل است که معمولا کارهای سفارشی و توصیهای، و نوشتههای از سر تکلیف و صرف احساس مسئولیت، چنگی به دل نمیزند؛ چون ارتباط نویسنده با آنها، ارتباط شغلی یا فقط ذهنی است، نه قلبی و عاشقانه. وقتی همۀ روح و قلب انسان با موضوعی درگیر میشود، دربارۀ آن بهتر و زیباتر و مؤثرتر مینویسد.
3. نوشتن یعنی اندیشیدن
نویسندگی، بیش از آنکه از جنس مهارتهای قلمی باشد، از مقولة هنر اندیشیدن است. شاید کمتر از بیست درصد نویسندگی، مربوط به واژهیابی و جملهسازی و عبارتپردازی باشد. بیشتر وامدار روشمندی در اندیشیدن و معناآفرینی است. نویسندگی، هنر تبدیل اندیشه به واژهها است. نوشتن بدون استقلال فکری، هیاهو برای هیچ است. ما میخواهیم از آب کره بگیریم. از هیچ یا یک مشت مشهورات و مقبولات و شنیدهها و خواندهها، کتاب و مقاله بسازیم. نمیشود. یعنی میشود، ولی این میشود که الان شده است.
4. نویسندگی، بیپدر و مادر نیست.
پدر نویسندگی، اندیشه است و مادر آن دموکراسی و دایۀ آن قلم. دربارۀ پدر و دایۀ این فرزند دلبند، توضیح دادم. اما این فرزند مشروع، مادر بزرگواری هم دارد که نام آن دموکراسی است. مرادم از دموکراسی، فقط مفهوم سیاسی آن نیست. دموکراسی در نوشتن، یعنی آزادگی و استقلال و احترام «عملی» به دیگران. آدمهای دموکرات، همهچیز را برای خودشان نمیخواهند. وقتی مینویسند، قدرت شگفتی در همذاتپنداری دارند. در مقام گردآوری، جامعیت دارند و در نوبت داوری، انصاف. چارچوبهای ذهنی خود را میشناسند و میدانند که غیر از این، چارچوبهای دیگری هم وجود دارد که برای فهم و درک آن باید تلاش کنند. معمولا لحن این گروه از نویسندگان، لحن پیشنهاد است، نه فتوا. میدانند که ذهنشان اسیر دانستهها و تربیت خاص است و ممکن است دیگران این ذهنیتها را برنتابند. فرق است میان کسی که مینویسد تا دیگران بدانند او چگونه میاندیشد با کسی که مینویسد تا دیگران بدانند که باید چگونه بیندیشند.
5. در دیزی و حیای گربه
صاحبان اثر و تألیف، سه دستهاند: 1. خوب تحقیق میکنند و خوب مینویسند؛ 2. خوب تحقیق میکنند ولی خوب نمینویسند؛ 3. عکس گروه دوم. تا کنون بیشتر نقدها در نویسندگی، متوجه گروه دوم بوده است؛ اما امان از گروه سوم! یعنی مردان و زنانی که بدون تحقیق لازم و کافی، دست به قلم توانای خود میبرند. این گروه، بسیار بسیار خطرناکاند. چون در واقع شعبدهبازند. خوانندۀ بیچاره را سِحر میکنند. چون خوب مینویسند، بسیار مینویسند و بسیار هم خواننده دارند. تصورش را بکنید که درِ دیزی باز باشد و گربۀ خانه، بیحیا. اینکه من کار با قلم را بلدم، دلیل کافی برای نوشتن نیست. بهجد معتقدم که آوازه و محبوبیت این گروه از نویسندگان نباید مانع نقد صریح و بیپردۀ آنان بشود. نقد نویسندهای که به برکت قلم سحّارش، محبوبیتی دارد، دشوار است؛ ولی به همان اندازه، واجب است. البته از یاد هم نبریم که نویسندۀ خوب، لزوما شعبدهباز نیست.