#دل_نوشته_شریعتی .

آن موقع ها نوجوان بودم در شور و حال نوجوانی اهل خواندن هر چیز بودم از هر جنسی کتابی به دست می گرفتم و چنان می خواندم که انگار همانی ست که یک عمر دنبال ش می گشتم تحت تاثیر بودم.. انگار که اقتضای سن ام این بود که تحت تاثیر پیرامون قرار بگیرم اما بزرگترین شانس زندگی ام از همین تحت تاثیری بر من رو کرد تحت تاثیر پدر شروع کردم کتابهای دکتر شریعتی را بخوانم اولی مرا به دومی کشاند به سومی و این کشش مبهم همچنان مرا با خود پیش می برد از بعضی حیرت زده می شدم و از بعضی دیگر شوکه به بعضی دل می بستم و از بعضی دیگر متنفّر می شدم حالات غریبی بر من می نشست که در آن سن ظرفیت های وجودی مرا به چالش می کشید اندیشه اش بی قرارم میکرد، از اینکه نمی دانستم دوست دارم دقیقا چه چیزی بشوم مردّد می شدم،و اندیشه ی او این تشویش را بیشتر می کرد گرچه به نیکی می دانستم که چه چیزی نمیخواهم بشوم روزها با افکارش به شب می رسید و شبها با کلمه کلمه ی قلم ش محکوم به بیداری بودم مزه ی لحظه لحظه اش ، طوفان واژه واژه ای که خوانده بودم تا سالها کنار من بود وقتی عزم به هجرت گرفتم و از وطنی که بدان خو کرده بودم بیرون آمدم ، بزرگترین کمک من در ورود همه جانبه ی فضای مدرن و زیستن غربی اندیشه ی شریعتی بود و از همه بهتر کویر و وصیّت نامه به احسان که انگار وصیّت به من بود یا به هر جوانی که نمیخواهد زندگی را روزمرّگی و روزـمرگی کند هنگامه ی بی قرار بودنم در غربت آنجا کنار من حاضر بود، وقت ستیز با دینم ، فرهنگم ، آیین م اندیشه ی شریعتی دستهایش را به سمت م دراز می کرد، مرا در آغوش میگرفت و افلاطون وار پاسخ تمام سوالهای م را می داد. آثارش چنان متنوع بود که بتواند نیازهای م را برطرف کند. عشق میخواستم، بود. عرفان میخواستم، بود. شور انقلابی میخواستم، داشت. طغیان می کردم، راه طغیان نشان م میداد و در آخر بر نیایش اش به سجده ام می انداخت. اسکلت فکرم را ساخت، پرداخت و بعد مرا دلبسته ی شخصیت خودش کرد. من که در دلبستن سختگیر بودم را چنان تسلیم ٰبودن اشٰ کرد که در یک نقطه چاره ای جز اجازه ی نفوذش به قلبم برایم نماند. اینک از پس ۱۵-۱۶سال از آن روزها اندیشه ی او همچنان برای من زنده است، مثل چشمه می جوشد، اغراق نیست که بگویم در کلافه ترین لحظاتم می آید و انقلاب می کند و لحظه هایم را زیر و زِبَر می کند او بی شک بزرگترین معلّم فکری من است، کسی که بسیاری از آنچه هستم را مدیون اویم. خدایش بیامرزد و او را با مرادش علی(ع) محشور کند.