کتاب کم ‏نظیر «بابا نظر» که شرح خاطرات شفاهی شهید محمدحسن نظرنژاد در مصاحبه با حسین بیضایی است سندی روشن و قاطع بر این مدعاست که دریچه تازه ‏ای به برخی زوایای ناشناخته انقلاب و دفاع مقدس گشوده است. مولف در این اثر با گزارشی و زبانی خواندنی از زندگی و مبارزات مردی پرده بر می‏دارد که تعبیر مجسمی از جوانمردی و ایثار بود. این جانباز 95 درصد که با حضوری طولانی و مستمر در جبهه‌های جنگ، در سال 75 به شهادت رسید، ربط و پیوند عمیق دو رویداد عظیم تاریخ معاصر کشور، یعنی انقلاب اسلامی و جنگ را در عرصه عمل و میدان زندگی و مبارزات خویش تحقق بخشید و نام تابناک خودش را در صحیفه ایام به عنوان یکی از اسطورهای جاودان تاریخ معاصر ثبت کرد. این کتاب تنها درصدد نقل اندیشه‏ های مجرد و بیان صرف خاطرات نیست بلکه آنها را به حقایق قابل لمس و زنده‏ ای تبدیل می‏کند که از دایره تکرار و کلیشه عدول کرده و مخاطب را به سرزمین‏ های تازه‏ ای از احساس و ادراک می‏برد که در نتیجه آن خواننده «بابانظر» را در درون خودش جستجو می‏کند و به دنبال نسبت درونی خودش با او می‏گردد.

 گزیده

خمپاره 120 داشتیم. ده بیست گلوله زد و آتش آن ها ساکت شد. دکتر چمران از این که خمپاره ها به هلی کوپتر اصابت کنند، نگران بود. با ساکت شدن آتش، تخم مرغ آب پز را توی دهانم گذاشتم و با انگشت فشار دادم که پایین برود. چمران خنده اش گرفت و گفت: می جویدید بهتر نبود؟! گفتم: این طوری زود هضم نمی شود. ممکن است تا دو سه روز دیگر غذا گیرم نیاید. گفت: تو بنا داری تا دو سه روز غذا نخوری؟ اگر این بچه ها دو سه روز چیزی نخورند. می میرند.